ای آنک تو خواب ما ببستی


رفتی و به گوشه ای نشستی

ما را همه بند دام کردی


ما بند شدیم و تو بجستی

جز دام تو نیست کفر و ایمان


یا رب که چه بس درازدستی

گر خواب و قرار رفت غم نیست


دولت بر ماست چون تو هستی

چون ساقی عاشقان تو باشی


پس باقی عمر ما و مستی

ای صورت جان و جان صورت


بازار بتان همه شکستی

ما را چو خیال تو بود بت


پس واجب گشت بت پرستی

عقل دومی و نفس اول


ای آمده بهر ما به پستی

این وهم من است شرح تو نیست


تو خود هستی چنانک هستی